متن و شعر در مورد کودکی
کودکی یکی از بهترین دوران زندگی هر شخصی است.در این مطلب از سایت جسارت می خواهیم در مورد متن و شعر در مورد کودکی صحبت کنیم.با خواندن این اشعار به دوره کودکی بر می گردید و خاطرات خوبتان تکرار می شود.
اگر کودک دلبند شما دندان در اورده است و یا از اطرافیان کودکشان دندان درآورده است و دنبال متن و شعر تبریک جشن دندونی و شعر در مورد بچه ها هستید می توانید با کلیک بر روی لینک آبی رنگ بهترین مطالب را مشاهده نمایید.
شعر در مورد کودکی
باد بازیگوش
بادبادک را
بادبادک
دست کودک را
هر طرف می بُرد
کودکی هایم
با نخی نازک به دست باد
آویزان!
کجاست آن دیوار کودکی
که آسان همه غمها را به او بسپرم
و شادمانه دوباره متولد شوم؟
کاش میشد بچگی را زنده کرد
کودکی شد، کودکانه گریه کرد
شعر ” قهر قهر تا قیامت” را سرود
آن قیامت، که دمی بیش نبود
فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟
کاش میشد ، بچگانه خنده کرد …
گاهـــــی ” دلت ” …
از سن و ســـــالت مـــــی گیرد … !!! میخواهـــــی ” کودک ” باشـــــی …..!
کودکــــی که …
به هر بهـــــانه ای …
به ” آغــــــــوشِ ” غمخواری ……
پنــــــاه می برد !!!
و …
آســـــوده ” اشک ” مـــــی ریزد !!!
هـــــــــی … ؛
بزرگ ک باشــــی …
بایـــــــد … :
” بغض هـــــــای ” زیادی را …
” بی صـــــدا ” دفن کنــــــی …..!!
هیچ دوره ای جای خودش نبود
کودک بودم،
می گفتند: تا کی می خواهی کودک بمانی،بزرگ شو!
جوان شدم،
گفتند: سعی کن ،کودکِ درونت را زنده نگاه داری!!
و من
همیشه تشنه ی کودکی ماندم.
هیچ دوره ای جای خودش نبود
مثل پدری که پول ندارد
و به زور دست بچه اش را گرفته
و از جلوی اسباب بازی فروشی …
کشان کشان درور می کند….
روزگار هم دستم را گرفته
و مرا از بچگیم دور می کند…
دستم را ول کن…
من بچگیم را می خواهم…
بزرﮒ ﮐﻪ ﻣﯿﺸــــﻮﯼ
ﻏُﺼـﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺯﻭﺩﺗـﺮ ﺍﺯ
ﺧـﻮﺩﺕ
ﻗـَﺪ ﻣﯽ ﮐِﺸــﻨﺪ …
ﺩَﺭﺩ ﻫـﺎﯾﺖ ﻧــﯿﺰ…
ﻏــﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﻟﺒﺨــﻨﺪﻫـﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻟﺒــﻮﻡ ﮐـﻮﺩﮐــﯽ ﺍﺕ …
ﺟــﺎ ﮔــُﺬﺍﺷﺘــﯽ…
رســیــدن بـــه راســتـی و درســتــی ،
چــنـدان ســخت و پـیـچـیـده نـــیـست . .
فـقــط کـــافــیـست کـــمـی بـه خلق و خــــوی کــــودکـی بـــرگـــردیـم . . !
خیــــلی تنــــــــد رفــــت!
کـــــودکــــی هــــایــم ، بـــا آن سه چرخـــــه قراضــــه اش
کــــاش همیـــــشه پنچـــــر می مــــاند . .
هوس سرک کشیدن به دنیای کودکی ام را دارم …
قهرهای الکی … دوستیهای واقعی
مشکلات کوچک و قلبی بزرگ ….
همبازیه کودکی هایم
بیا چشمهایمان راببندیم
و برویم به روزهای
سقف های کاه گلی
من از اسارت این سنگهای بی احساس می ترسم …